دوستان من مثل گندمند ، یعنی یه دنیا برکت و نعمت ، نبودنشان قحطی و گرسنگی و من چه خوشبختم که زردی خوشه های گندم در اطرافم موج میزند
حضورت در قلبم مثل نفس کشیدن است ، آرام ، بی صدا ، اما همیشگی
مثل اتاق زیر شیروانی پر از خاطره ی بارانم ، کدام واژه می فهمد برایت چقدر دلتنگم
نم نم عشقت را با دریای محبت دیگران عوض نمیکنم ، حتی اگر در طوفان غمت بمیرم
می نویسم باران ! می نویسم سرما ! می نویسم غم و اندوه و نفس ! می نویسم احساس ، تا بدانی دل من بی تو گلم میمیرد و بدان دل سرد است و کمی بارانی ، غم سراسر دل من پر کرده ، کاش اینجا بودی
در رویاهایت جایی برایم باز کن ، جایی که عشق را بشود مثل بازی های کودکی باور کرد ، خسته شدم از بی جایی
نظرات شما عزیزان:
تـــو مـــــی مــــانــی
بــا دنـیــایـــی از خــــاطـــــرات . . .
راســتـــی آن روز کـــــه
دلـــــداده تــو شــــدم یــادت هست ؟
از آن جــا بـــه بـــعــدش را پـــاک کــــن . . . !
پاسخ:برای دردهایم نشانه میگذارم تا یادم بماند کجا دست خدا را رها کردم...
برچسبها: