تاريخ : جمعه 13 تير 1393برچسب:, | 8:12 بعد از ظهر | نويسنده : mohammad

حیف نون آرپیجی رو بر عکس گذاشته بوده روی شونش. شلیک می کنه، بر می گرده می بینه همه ی خودی ها مُردن! می گه ببین خودی ها رو که این جوری کرده با دشمن چه کار کرده!

 

پسرى براى هدیه تولدش از پدرش تقاضاى یك هفت تیر واقعى داشت.
پدر: چى؟ عقل از سرت پریده؟

پسر: من یك هفت تیر درست و حسابى واقعى مى‏خواهم كه بتوانم با آن خوب شلیك كنم.

پدر: دیگه بسه، حرف حرفه منه یا حرف تو؟

پسر: البته تو پدر، اما اگر یك هفت تیر واقعى داشتم…

 

برنده جایزه نوبل ادبیات در زمان تقدیم جایزه خود به همسرش گفت:
"این جایزه را به همسر عزیزم تقدیم می کنم که با نبودش باعث شد من بتوانم این کتاب را تمام کنم!"
 

غضنفر می ره دستشویی عمومی، طولش می ده وقتی بیرون میاد بیرون بهش می گن خسته نباشید، حیف نون می گه شیرین کام باشید!

 

حیف نون تو ماشینش آهنگ عربی گذاشته بود با صدای بلند. بهش گیر می دن می گه: ای بابا! نمی ذارید تو این ماه محرم یه قرآن شاد گوش بدیم!

 

به حیف نون می گن به زنبورهایی که از کندو محافظت می کنن چی می گن؟
حیف نون می گه: خسته نباشید!
 

غضنفر یه پتو می خره که عکس دو تا پلنگ روش بوده. شب با تفنگ دولول می ره زیر پتو!

 

درد دل یه بزاز اصفهانی: خانوم اومدس پارچه خریدس بردس بریدس دادس دوختن رفتس باش تو عروسی کلی رقصیدس قر دادس و پز دادس آ بعدی رفتس پارچه را شیکافتس پس اووردس می گد از رنگش خوشم نیومدس...

 

از حیف نون می پرسن چرا امشب اخبار طولانی شد؟ می گه فکر کنم امشب قسمت آخرش بود.

 

دوست حیف نون ازش می پرسه: کجا بودی که تمام لباست و کفشهات خاکیه؟
حیف نون می گه: با بابام رفته بودیم استخر.

طرف می گه: اگر استخر رفتی، پس چرا خاکی هستی؟

حیف نون می گه: رفتیم استخر، بابامو هل دادم تو آب، شنا بلد نبود، غرق شد، بردیم خاکش کردیم دیگه!

 

خشم حیف نون از خدا:
حالا که ابر می فرستی، بارون نمیاد، من هم وضو می گیرم نماز نمی خونم!
 
یکی از جاهل‌های قدیمی دبش تهرون به اسم آق اسمال تصمیم می گیره بره آمریکا. دوستاش می گن نرو آمریکا مگه نشنیدی تو آمریکا پرونده همه را پیشاپیش دارن، تکون بخوری «سیا» بالا سرته.
آق اسمال فکری می کنه و می گه: نه بابا... اینا همش شایعه است... آخه از کجا منو می شناسن؟

به هر صورت آق اسمال می ره آمریکا. هنوز دو سه روز نگذشته که رفقاش تو قهوه خونه می بینندش!

ازش می پرسن: هان... چطور شد؟ تو که هنوز نرفته برگشتی!

آق اسمال می گه: وای! از آمریکا نگو که هر چه راجع به «سیا» می گن راسته! هنوز نرسیدی مشخصاتتو به همه می دن. من وقتی رسیدم فرودگاه نیویورک تشنه‌ ام شد، رفتم توی یه قهوه خونه‌ که توی فرودگاه بود، توی صف که بودم نفر جلوم یه آمریکائی بور و زاغ بود، همین که رسید به صندوقدار، برگشت عقب... تا منو دید به صندوقدار گفت «اسمال لاته»! آقا تا اینو شنیدم زدم بیرون و از ترسم با اولین پرواز برگشتم!

 

از حیف نون می پرسن: نظرت راجع به مار چیه؟
می گه: حیوون خیلی خوبیه! اما حیف که همش دُمه!!

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: